30. حكايتی شگفت و مذاكره با آقای فلسفی

البته روضه خوانهای ایران غالبا معلوماتی ندارند و حق را از باطل تشخیص نمی‌دهند لذا به توصیه بی دلیل آقای میلانی بنا كردند در منابر به نویسنده كتاب درسی از ولایت بد گفتن و تهمت زدن، حتی یكی از ائمه جماعت تهران كه روزی میهمان من بود، پس از تعارفات معموله گفت می‌خواهم ردی بر كتاب "درسی از ولایت" بنویسم، گفتم خوب است ابتدا شما آن را با دقت مطالعه بفرمایید و بخوانید و هر كجا اشتباهی دیدید، با دلیل و برهان بیان نمایید. گفت من آن كتاب را نخواهم خواند؛ زیرا خواندنش حرام است. حال خواننده محترم ملاحظه كند كه ما در زندگی خود گرفتار چه مردمانی بوده ایم، مردمی‌كه بر كتاب نخوانده رد می‌نویسند، تازه ادعا دارند كه روحانی و اهل فضل و ایمانند!
همچنانكه بارها گفته ام بسیاری از وعاظ حتی خطبای معروف و بزرگ نیز از كتاب خدا بی اطلاع و یا توجه كافی به آن ندارند و از گفتن سخن بی دلیل (كه در بالا یك نمونه اش را ملاحظه كردید) ابایی ندارند كه این ناشی از بی تقوایی آنان است، علاوه بر این حتی در اصول عقاید مقلد دیگران و تابع عقاید موروثی اند و به سبب عدم آشنایی كافی با قرآن كریم، روایات درست از نادرست را تشخیص نمی‌دهند و به صرف آنكه خبر یا حدیثی را در كتابی ببینند آن را می‌پذیرند و با آب و تاب بر منابر نقل می‌كنند. در خاطرم هست كه روزی به قصد عیادت از بیماری در صف اتوبوس منتظر بودم كه ناگهان یك ماشین شخصی جلوی من توقف كرد و سرنشین آن مرا به اسم صدا زد و گفت: آقای برقعی بفرمایید بالا، نگاه كردم دیدم واعظ معروف آقای فلسفی است، سوار شدم، پس از سلام و احوالپرسی، ایشان گفت: آقای برقعی كجایید، چه می‌كنید؟ خبری از شما نیست؟ گفتم: جناب فلسفی به سبب عقایدم تقریبا خانه نشین شده ام و اگر می‌دانستید كه عقایدم چیست، شاید مرا سوار نمی‌كردید، گفت مگر شما چه می‌گویید؟ گفتم: من می‌گویم روضه خوانی حرام است، كمك به روضه خوانی حرام است پول دادن برای آن حرام است، گفت: چرا؟ گفتم چون روضه خوانها آنچه را كه می‌گویند اكثرا ضد قرآن است و در واقع با پیامبر و ائمه دشمنی می‌كنند. آقای فلسفی گفت: حتی من! و پرسید: آیا منبر هم حرام است؟ گفتم: آری حرام است، گفت: چرا؟ برای تفهیم مطلب به او، گفتم آقای فلسفی یادتان هست در دهه عاشورا در بازار به منبر رفته بودی؟ گفت: آری، گفتم من یكی از همان روزها كه از بازار رد می‌شدم صدای شما را شناختم و ایستادم كه سخنان شما را بشنوم و شنیدم كه می‌گفتی امام در شكم مادرش همه چیز را می‌داند، گفت: بله، این موضوع در روایات ما ذكر شده (مقصود فلسفی روایاتی بود كه دلالت دارد بر علم امام قبل از تولد، از جمله روایاتی كه می‌گویند امام در شكم مادر از طریق ستونهای نور كه در مقابل اوست همه چیز را می‌بیند!) گفتم ولی این مطلب اولا ضد قرآن است كه می‌فرماید: «وَاللَّـهُ أَخْرَ‌جَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا -النحل/78-- خداوند شما را در حالی كه هیچ چیز نمی‌دانستید، از شكم مادرانتان خارج ساخت». ثانیا شما در آخر همان منبر گریز به صحرای كربلا زدی و گفتی هنگامی‌كه امام حسین (ع) به طرف كوفه می‌آمد، حر جلوی او را گرفت و مانع شد كه امام به كوفه برسد، امام ناگزیر راه دیگری را در پیش گرفت و "حر" نیز آنها را دنبال می‌كرد تا اینكه به جایی رسیدند كه اسب امام (ع) قدم از قدم بر نداشت و هر چه امام ركاب زد و كوشید و نهیب زد و هی كرد، مركبش حركت نكرد، امام ماند متحیر كه چرا اسب حركتی نمی‌كند، در آنجا عربی را یافت، امام او را صدا زد و از او پرسید: نام این زمین چیست؟ عرب جواب داد: غاضریه (قاذریه)، امام حسین(ع)  سؤال كرد: دیگر چه اسمی‌دارد؟ عرب گفت: شاطیء الفرات، امام پرسید: دیگر چه اسمی‌دارد؟ گفت: نینوا، امام پرسید: دیگر چه اسمی‌دارد؟ گفت: كربلا، امام حسین(ع) فرمود: هان، من از جدم شنیده بودم كه می‌فرمود: خوابگاه شما كربلاست. سپس به فلسفی گفتم: آقای فلسفی این امامی‌كه شما در ابتدای منبر می‌گفتی در شكم مادر همه چیز را می‌داند و قرآن می‌خواند، چطور به اینجا كه رسید اول اسبش فهمید و آن سرزمین را شناخت و بعدا امام (ع)، تازه آنهم پس از پرسیدن از یك نفر عرب بیابانی، محل را شناخت؟! جناب فلسفی این چه امامی‌است كه شما ساخته اید كه نعوذ بالله  اسبش پیش از او مطلع می‌شود؟! آیا این است حب ائمه؟ آیا اینست معارف اسلام؟ چرا در مورد روایات بیشتر دقت و تأمل نمی‌كنید؟
آری، این جناب فلسفی است كه بهترین واعظ ایشانست، حال، خواننده خود وضع سایر اهل منبر را بفهمد.[16]