76. باب أن الأرض لا تخلو من حجة

این باب دارای سیزده حدیث است که آقای بهبودی فقط حدیث اوّل و دوّم را صحیح دانسته است. مجلسی حدی 4 و 6 و 9 و 12 و 13 را ضعیف و 3 و 7 و 8 و 10 و 11 را مجهول و حدیث 1 را حسن و 2 را حسن موثّق و 5 را صحیح شمرده است.

* حدیث 1- «حسین بن أبی العَلاء» که فاضل جزائری او را ضعیف شمرده و فردی مجهول‌الحال است[1] که علمای رجال دربارة او اختلاف کرده‌اند، مدّعی است که امام صادقu فرمود: زمین بدون امام نمی‌ماند و اگر در یک زمان دو امام باشد یکی ساکت خواهد بود! می‌گوییم: این افتراء بر امام است و قطعاً امام چنین سخنی نگفته است. زیرا أوّلاً: مدتی قبل از پیامبر یعنی در عصر جاهلیّت امامی نبوده و پیش از حضرت آدمu نیز زمین بی‌امام بوده است و درهم فرونریخت. خداوند فرموده:

﴿قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ عَلَىٰ فَتۡرَةٖ مِّنَ ٱلرُّسُلِ﴾                       [المائدة: 19]

«فروفرستادة ما پس از دوران نبودن پیغمبران نزد شما آمده و برایتان بیان می‌کند».

پس چرا در دوران فترت که حجّتی نبود، زمین باقی ماند؟

ثانیاً: اگر دو امام همزمان باشند چرا باید یکی ساکت باشد؟ مگر امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد جاهل و تعلیم مردم بر او واجب نیست؟! در زمان حضرات داود و سلیمان -علیهما الصلاة والسلام- که هر دو پیامبر بودند، در ماجرای قضاوت در بارة زراعت، رأی درست‌تر را حضرت سلیمان اظهار فرمود (الأنبیاء: 78 و 79) در انطاکیه نیز مرسلین سه‌گانه همراه یکدیگر ارشاد خلق و تعلیم شریعت می‌کردند (یس: 13-20) و هیچ یک ساکت نبودند.

ثالثاً: اگر کلینی به این روایت معتقد بوده پس چرا در حدیث اوّل باب 183 روایت کرده که در زمان  امامت حضرت علیu که امام قائم خود آن حضرت بود، ارشاد خلق و کاری که از نظر سائل، مُثبِت امامت گویندة تلقّی می‌شد، توسّط امام حسنu انجام گردید و آن حضرت ساکت نبود؟ و چرا پدرش کار را به او ارجاع فرمود؟

* حدیث 2- «اسحاق بن عمّار» فطحی مذهب ـ که قبلاً با او آشنا شده‌ایم[2] ـ مدّعی است که شنیدم امام صادقu می‌فرمود: زمین از امام خالی نخواهد بود تا اگر مؤمنین چیزی [بر دین] بیفزایند با ایشان مخالفت کرده و آنها را [به حالت صحیح] بازگرداند و اگر چیزی از دین بکاهند، بر ایشان تکمیل نماید. می‌گوییم: پس در این صورت امام نباید غیبت کند و همیشه باید حاضر باشد. امّا مدّت‌ها است که صدها مذهب که هریک مملوّ از بدعت و خرافات است در میان مسلمین رواج یافته، امّا امامی که دین را به حالت اصلی و اصیل آن بازگرداند، وجود ندارد و اگر وجود دارد چرا این وظیفه را انجام نمی‌دهد و حقّ را اظهار ننموده و مردم را به راه خدا دعوت نکرده و حلال و حرام را بیان نمی‌کند؟!

* حدیث 3- اشکالات حدیث دوّم بر این حدیث نیز وارد است.

متن حدیث چهار و احادیث ششم به بعد این باب، دارای همان اشکالی است که در نقد حدیث اوّل گفته‌ایم.

* حدیث 5- می‌گوید: خداوند زمین را بدون عالِم نمی‌گذارد که اگر چنین نمی‌کرد، حقّ از باطل شناخته نمی‌شد. می‌گوییم: اگر منظور از «عالِم» امام است که قرون متمادی است مردم به امام دسترسی ندارند و  اگر شناخت حقّ از باطل منوط به وجود و حضور حجّت و امام است پس غیبت وی موجّه نیست و اگر منظور از «عالِم» غیرمعصوم است، که می‌تواند حقّ را از باطل تمییز دهد، می‌گوییم: این گونه علماء مدّتها قبل از امام غائب، وجود داشته‌اند، در نتیجه وجود امام ضروری نبوده است.

سایر احادیث این باب مضمون احادیث فوق را بیان می‌کنند و سنداً و متناً معیوب‌اند. حدیث هشتم و دهم این باب را در صفحه 289 و حدیث سیزدهم را در صفحة 153 بررسی کرده‌ایم. بدانجا مراجعه شود.



[1]- روایت چهارم این باب را نیز همو روایت کرده است.

[2]- ر. ک. صفحه 168 همین کتاب.