93. باب أنّ القرآن یهدي للإمام

بدان که قرآن کریم هادی تمام مؤمنین و متّقین و حتّی هادی خود رسول اکرمص است، چنانکه خدا به او فرموده:

﴿قُلۡ ..... وَإِنِ ٱهۡتَدَيۡتُ فَبِمَا يُوحِيٓ إِلَيَّ رَبِّيٓ﴾                                                  [سبأ: 50]

«بگو: اگر هدایت شوم به سبب آن چیزی است که پروردگارم به من وحی می‌کند».

پس هدایت همه از قرآن کریم است و هنگامی که به کتاب خدا مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که خدا جُز به پیامبر، مردم را به کسی دیگر ارجاع نفرموده و مرکز توجّه قرآن، خداشناسی است نه امام‌شناسی و این مطلب روشن است.

امّا کلینی در این باب دو حدیث آورده که بهبودی هیچ یک را صحیح ندانسته امّا مجلسی حدیث اوّل را که متن آن واضح‌البطلان است، صحیح و حدیث دوّم را مجهول دانسته است.

* حدیث 1- در این روایت، طبق معمول با یکی از آیات قرآن بازی کرده‌اند. آیة موردنظر چنین است:

﴿وَلِكُلّٖ جَعَلۡنَا مَوَٰلِيَ مِمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَۚ وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فَ‍َٔاتُوهُمۡ نَصِيبَهُمۡ﴾               [النساء: 33]

«و برای هر کس از آنچه پدر و مادر و خویشان و کسانی که دست‌های شما [با ایشان پیمان] بسته است، واگذاشته‌اند، برای هر یک [از زن و مرد] وارثانی قرار داده‌ایم. پس سهم و نصیبشان را بدهید».

مقصود از ﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾ ضامن جریره است. در قدیم کسی با دیگری پیمان می‌بست که در جنگ و صلح با هم همراه و پیوسته باشند و برای این کار دست در دست یکدیگر نهاده و برای چنین عقد و پیمانی، صیغه‌ای می‌خواندند که ما الفاظ آن را در تفسیر «تابشی از قرآن» (ذیل آیة 33 سورة نساء) آورده‌ایم. با این عقد، هر یک از طرفین در صورت فقدان وُرّاث نسبی و سببی، از یکدیگر ارث می‌بردند.

امّا «حسن بن محبوب» که پیش از این با او آشنا شده‌ایم (صفحة 330 به بعد) ادّعا کرده که امام رضاu فرموده: مقصود از ﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾ أئمه هستند که خدای ـ عَزَّوجَل ـ پیمان شما را [با ایشان] بسته است!

می‌پرسیم: أوّلاً: چرا خدای متعال اسامی أئمّه را در قرآن نیاورده و آنها را به همة مردم معرّفی نفرموده است؟ آیا قرآن واضح‌تر و رساتر از این نمی‌توانست مسألة امامت منصوصه را مطرح نماید؟

ثانیاً: آیه خطاب به مؤمنین معاصر پیامبر است و آنها که با أئمّه پیمان نبسته و دست در دست ایشان نگذاشته بودند، پس چگونه می‌فهمیدند که مقصود قرآن چه کسانی هستند؟

ثالثاً: خود پیامبر و أئمّه نیز مخاطب این ­آیه هستند، اینک بگویید نسبت به­آن بزرگواران، مصداق ﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾ کیست؟

رابعاً: اگر این عقد را خدا بسته است، چرا در آیة شریفه به جای آنکه لفظ «أیمان» را مفعول و منصوب قرار دهد، آن را به صورت مرفوع و فاعل آورده است؟!

* حدیث 2- راوی نخست آن یعنی «علاء بن سَیابة» مجهول و راوی سوّم یعنی «إبراهیم بن عبدالحمید» واقفی است و راوی دوّم موسوم است به «موسی بن اُکَیل النَّمیریّ» که او را توثیق کرده‌اند! وی مدّعی است که از امام صادقu پرسیدم: اگر مسافر کارد یا خنجری به خود بسته باشد، آیا جائز است که با آن نماز بخواند؟ آن حضرت فرمود: باکی نیست که فردی در جنگ، به هنگام نماز با خود شمشیر و سلاح داشته باشد و یا بر مسافری که می‌ترسد فراموش کند، کلیدی با خود داشته باشد امّا در غیراین­صورت نماز در چیزی که از آهن باشد جایز نیست، زیرا آهن نجس است و بشری بوده که بر اثر گناه به آهن مسخ شده است!! (= لا تجوز الصّلاة  في شَيءٍ مِن الحدید فإنّه نجس مَمسوخ)[1]. بنابراین، تمام ماشین‌ها و تمام کارخانه‌ها و سوزن‌ها و قفل‌ها و..... که از آهن ساخته شده‌اند نجس و ناپاک‌اند و اگر سوزنی همراه نمازگزار باشد نمازش باطل است!!

درحالی­که خداوند در قرآن فرموده:

﴿وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسٞ شَدِيدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِ﴾   [الحدید: 25]

«و آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرو و صلابتی سخت و فوائدی برای مردم هست و تا خدا بداند چه کسی او را به نادیده و پیامبرانش را یاری می‌کند».

آیا ممکن است خداوند متعال در قرآن چیزی نجس را به عنوان نمونه‌ای از نعمت‌هایش ذکر فرماید؟! آیا ممکن است امام صادقu چنین سخنی فرموده باشد؟ به راستی منظور این آقای «ثقه» از ذکر این روایت چه بوده است؟

آری، همین جناب «موسی» در اینجا مدّعی است که امام صادقu فرموده: در آیة:

﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ وَيُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا كَبِيرٗا﴾            [الإسراء: 9]

«همانا این قرآن به راهی که راست‌تر و استوارتر است رهنمایی می‌کند و مؤمنانی را که کردار نیک می‌کنند بشارت می‌دهد که پاداشی بزرگ دارند».

منظور آن­است که قرآن به امام رهنمایی می‌کند (= یَهدی إلَی الإمام)!! در حالی­که اگر این آقای «ثقه» اندکی عقل می‌داشت می فهمید الفاظ «الّتي هِيَ» مؤنث است و با امام تناسب ندارد و اصولاً در مکّه بحثی از امام و امامت نبود تا قرآن در سورة مکّی اسراء، مردم را به امام راهنمایی کند!



[1]- فروع کافی، ج 3 (باب اللّباس الّذي تکره الصّلاة فیه) صفحه 400 حدیث 13.