148. باب في الغیبة

در این باب سی و یک روایت آمده که مجلسی حدیث 1 و 9 و 11 و 12 و 22 و 26 را مجهول یا ضعیف و حدیث 2 و 3 و 5 و 7 و 13 و 21 و 23 را مجهول و حدیث 6 و 14 و 20 و 29 و 30 و 31 را ضعیف وحدیث 16 را ضعیف یا موثق و 4 و10 را حسن و 8 را موثّق حسن و 18 را موثّق همطراز صحیح و حدیث 19 را موثّق و حدیث 24 و 28 را مرسل و 25 را مرسل همراز صحیح و حدیث 15 و 17 و 27 را صحیح شمرده است. آقای بهبودی فقط حدیث 8 و 10 و 19 را صحیح دانسته است.

* حدیث 1- جعفر بن محمّد الکوفّی از ضعفاست. وی روایت کرده از «حسن بن محمّد بن الصَّیرَفی» که طرفدار سرسخت «واقفیّه» بوده و نسبت به حضرت هادیu جسارت ورزیده و حضرتش را ساحر خوانده است. چنین کسی روایت کرده از «صالح بن خالد» که مجهول است. این مجهول روایت کرده از «یَمان التَّمّار» که مهمل است. یعنی مجهولی روایت کرده از یک واقفی که دشمن حضرت رضا و فرزندانش بوده و فرد أخیر روایت کرده از مجهولی که از قول فرد مهملی سخنی گفته است!! آیا این هم شد مدرک؟!

* حدیث 2- مدّعی است که حضرت کاظمu به برادرش فرموده: صاحب این امر غیبتی دارد که عقل و درک شما کوچک‌تر است از آنکه چنین امری را قبول کنید لیکن اگر زنده بمانید آن را درک خواهید کرد!! اگر سیّد جلیل القدری مانند علیّ بن جعفر آن را درک نکند، چه توقّعی از دیگران است؟ خدا چیزی را که مردم درک نکنند از ایشان نخواسته است.

علاوه بر این، اگر موسی بن جعفرu غیب می‌دانست قطعاً می‌دانست که برادرش نسل پنجم از فرزندان او را درک نمی‌کند و زنده نخواهد ماند و نمی‌فرمود: اگر زنده بمانی. این اشکال در حدیث 5 و 22 و 23 نیز مشهود است که گویا حضرات صادقَینإ نمی‌دانسته‌اند که مخاطبشان تا زمان امام قائم زنده نخواهد ماند لذا فرموده‌اند: اگر در آن زمان زنده بودی.... الخ.

* حدیث 3 و 11- سند هر دو حدیث بسیار ضعیف است. و هر دو «محمد باقر» آنها را صحیح ندانسته‌اند. «مُفَضّل» که از ضعفاست، ادّعا کرده که امام صادقu فرموده: این مسائل را آشکار نکنید و بدانید که امامتان سال‌هایی از روزگار شما غائب می‌شود تا اینکه دوازده پرچم مشابه یکدیگر افراشته می‌شود که هیچ یک از دیگری قابل تمییز نیست!! «مفضّل» شروع کرد به گریستن و عرض کرد: ما چه کنیم؟ باید گفت: امامِ مفضّل که غائب نشده بود و در زمان او که دوازده پرچم مشابه هم افراشته نشده بود. امام هم که خود می‌دانست در زمان مفضّل و حتّی فرزندان و نوادگانش این واقعه رخ نخواهد داد و قطعاً این مسأله را گوشزد می‌فرمود که نگران نباش، این وقایع مربوط به زمان تو نیست. به نظر مان این حدیث دروغ و جعلی است و گریة مفضّل ناموجّه است. مشکل دیگر آن است که از یک سو می‌گوید: دوازده پرچم مشابه یکدیگر برافراشته می‌شود و حقّ از باطل آشکار نیست و از سوی دیگر می‌گوید: أمر ما از این آفتاب روشن‌تر است! واقعاً جاعل حدیث آیا فهمیده که چه به هم بافته است؟ گر چه ممکن است امثال مجلسی اینگونه اخبار را به انواع تمثیلات و احتمالات توجیه کنند!

* حدیث 4- در این حدیث امام صادقu فرموده: صاحب این امر به حضرت یوسفu شباهت دارد. سپس امّتی که این شباهت را منکر شود خوک خوانده و أمّتی که غیبت حجّت را انکار کند لعن کرده و فرموده: چه اشکالی دارد که خدا حجّتش را مانند حضرت یوسف مدّتی غائب سازد. می‌گوییم: حضرت یوسفu مدّتی از فلسطین و کنعان غیبت کرد ولی در مصر حاضر بود، نه آن که از سراسر عالم غیبت نموده و با همة مردم قطع رابطه کرده باشد.

دیگر آنکه چرا امام، اهل قبله را لعن می‌کند درحالی­که وقتی جدّش رسول خداص را زدند و دندان مبارکش را شکستد و آهن زره به پیشانی مبارکش فرو رفت، بعضی به او گفتند: مشرکین را لعن کن، در جواب فرمود: «إنّي لم أُبعَث لعّاناً وإنّما بُعِثتُ رحمةً لِلعالمین= همانا من لعن‌کننده مبعوث نشده‌ام جُز این نیست که برای رحمت بر جهانیان برانگیخته شده‌ام» سپس دعا کرد که خدا ایشان را هدایت فرماید.

* حدیث 5 و 29- افراد مجهول و یا یکی از دشمنان أئمّه، به نام «احمد بن هِلال»[1] مطالبی مبهم گفته‌اند. مثلاً امام معلوم نکرده نوادة چندمش غائب می‌شود. دیگر آنکه گویا امام که به قول شما «عالِم بِما کانَ وما یَکونُ» است نمی‌دانسته که زراره امام غائب را نخواهد دید و إلاّ نمی‌فرمود: «اگر به آن زمان رسیدی». سوّم: آنکه امام که قصد اخبار از آینده داشته چرا آل بنی فلان گفته و نامشان را نبرده و یا چرا نام جوانی را که قبل از قیام قائم کشته خواهد شد ذکر نفرموده است؟ آیا جُز این است که جاعل حدیث چون نمی‌دانسته چه بگوید، با کلمة «فلان» خود را خلاص کرده است.

برخی احتمال داده‌اند که منظور از جوانی که کشته می‌شود، جناب محمّد نفس­الزّکیّه ـ رَحِمَهُ اللهُ ـ باشد، لیکن روایت می‌گوید: اگر آن جوان را بکشند مهلت داده نمی‌شوند و باید در انتظار فرج بود. امّا می‌بینیم که آن بزرگوار ـ رَحمَۀُ اللهِ عَلَیه ـ را شهید کردند و بیش از هزار سال است که فرجی حاصل نشده و امام قائم هنوز ظهور نکرده است!!

آیا این پریشان­گویی را امام گفته است؟ ما می‌گوییم: به هیچ­وجه، بلکه رُوات جاهل و یا دشمنانِ دوست­نما گفته‌اند. چرا باید کلینی کتابش مملوّ از اینگونه اخبار جاهلانه باشد؟ همین پیرایه‌های خرافی است­که به دین اضافه کرده‌اند و موجب بدبینی عُقَلا به اصل دین شده‌اند باید دعا کنیم خدا اسلام را از شرّ خرافات و خرافیّون نجات عطا فرماید.

* حدیث 6 و 12 ـ در این احادیث می­گوید: امام در مراسم حجّ شرکت می­کند ولی مردم او را نمی­بینند. گویا منظور راوی جاهل این است­که مردم امام را نمی­شناسند و إلّا می­پرسیم: آیا این امام جسم دارد یا خیر؟ آیا مانند مأمومین خود بشر است یا خیر؟ اگر جسم دارد چگونه مردم او را نمی­بینند؟

* حدیث 7 ـ در این خبر از قول امیر المؤمنینu می‌گوید: غیبت امام غائب شش روز یا شش ماه یا شش سال است! می‌گوییم: اولاً: اکنون قریب هزار و دویست سال از زمان غیبت امام غائب گذشته و هیچ خبری از ظهور امام نیست و کذب این خبر روشن شده است.

ثانیاً: کسی که شش روز دیده نشود عرفاً نمی‌گویند غیبت کرده و این مدّت نه چنان است که در نصوص دینی به عنوان امری مهمّ ذکر شود. اغلب مؤمنان نیز در شش روز دچار شکّ و تردید و یا گمراهی و هرج و مرج و عواقب بی‌سرپرستی نمی‌شوند، خصوصاً کسانی که حدود 250 سال تحت سرپرستی و ارشاد پیامبرص و أئمّه بوده‌اند، در عرض شش روز نبود امام و رهبر دچار مشکل قابل توجّهی نمی‌شوند و نیازی نیست که حدیثی صادر شود و به آنها هشدار دهد مراقب باشید که ممکن است امامتان شش روز قابل دسترسی نباشد!

پیداست که جاعل خبر نمی‌دانسته چه ببافد، امّا نگران نبوده زیرا احتیاطاً در آخر حدیث افزوده «خدا را بداها و اراده‌ها و..... است»، تا اگر کذب کلامش آشکار شد، بگوید: «بدا» حاصل شده است!! اصلاً نظریة «بدا» برای چنین مواردی مطرح شده است!

* حدیث 8 - امام ازخود تمجید کرده و فرموده: ما چونان ستارگان آسمانیم که هرگاه ستاره‌ای غائب شود، ستاره‌ای دیگر ظاهر شود. تا زمانی که خدا ستارة شما را غائب سازد و چون بار دیگر ستارة شما طلوع کرد، خدای را سپاس و ستایش کنید! می‌گوییم: سَمعاً و طاعةً هرگاه امام ظاهر شد قطعاً خدای را حمد می‌کنیم حتی اگر ظاهر نشود نیز خدای را حمد می‌کنیم که قرآن کریم (= امامی که هیچ گاه غیبت نمی‌کند(*)) را در میان ما نهاده است و اکنون که قریب هزار و دویست سال است ستاره‌ای طلوع نکرده نیز خداوند حمید را حمد می‌کنیم!

* حدیث 9 و 18- در این دو خبر و همچنین در خبر پنجم و بیست و نهم امام صادقu علّت غیبت امام را بیم از قتل دانسته است! می‌گوییم: این دلیل باطل است. زیرا اگر بیم از قتل علّت غیبت باشد باید هیچ وقت ظاهر نشود زیرا همیشه عداوت و کینه در بشر هست و همواره افراد حقّ‌ستیز نیز هستند، چنانکه خدا در سورة مبارکة مائده (آیات 14 و 64) فرموده تا قیامت، بغض و عداوت در میان یهود و نصاری باقی خواهد بود. هر وقت امام ظاهر شود. دشمن در کمین او هست اصولاً هرکس مقامی دارد بیم قتل او هست، پس امام باید هیچگاه ظهور نکند. علاوه بر این، اگر جایز باشد که رهبر امّت از بیم قتل غائب شود پس چرا انبیاء و سایر ائمّه غائب نشدند؟ چرا حضرت سیّد الشّهداء ـ علیه آلاف التّحیّۀ والثّناء ـ غائب نشد! آیا این هم شد امام؟ این هم شد مذهب؟ این هم شد حدیث؟!

* حدیث 10 و 15- «ابن ابی عُمَیر» که قبلاً معرّفی شد (ص 188) و «علیّ بن الحَکَم» احمق گفته‌اند: غیبت امام را انکار نکنید. به نظر ما این سخن درست است و نیازی به انکار غیبت امام نیست زیرا اصلاً فرزند داشتن حضرت عسکریu اثبات نشده و جدّاً محلّ تردید است، از این‌رو نیازی به انکار غیبت امام دوازدهم نیست[2]. بلکه مدّعی باید نخست وجود او را اثبات کند.

* حدیث 13- «سهل بن زیاد» کذّاب از «هِشام بن سالم» احمق که مدّعی است قرآن دارای هفده هزار آیه بوده است از قول فرد ناشناسی اقوالی کلّی و مبهم را به حضرت علیu نسبت داده‌اند که امام نام کسی را نبرده و هر کسی مدّعی امامت شده، آن جملات را بر خود تطبیق کرده و خود را مصداق آن دانسته است. باید گفت: این مبهم‌گویی را نمی‌توان مدرک اصول و فروع اسلام قرار داد. چنانکه گفتیم قسمت‌هایی از این حدیث را کلینی در باب 136 به عنوان حدیث سوّم آورده است.

در چهار حدیث این باب، رُوات کلینی با آیات قرآن بازی کرده‌اند احادیث مذکور عبارت‌اند از حدیث 14، 22، 23، 30.

* حدیث 14- در این حدیث، «سهل بن زیاد» کذّاب با آیة 30 سورة «مُلک» که سوره‌ای مکّی است بازی کرده و می‌گوید: منظور از «مَآءٖ مَّعِينِۢ» در آیة مذکور «امام جدید» است؟!! اگر به سورة «مُلک» مراجعه کنیم ملاحظه می‌شود که در این سوره خدای متعال پس از بیان اینکه جهان حاضر با حسابگری و انتظام بی‌نظیری برپا شده است، در مقام بیان نعمت‌ها و اظهار قدرت بی‌منت‌های پروردگار، خطاب به کفّار و مشرکین می‌فرماید:

﴿قُلۡ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَكُمۡ وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَ...﴾ [الملك: 23]

«(ای پیامبر) بگو: او همان است که شما را آفرید و برایتان گوش و چشم‌ها و دلها آفرید....».

و در آیة بعدی می‌فرماید:

﴿قُلۡ هُوَ ٱلَّذِي ذَرَأَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ.... ﴾                                                     [الملك: 24]

«(ای پیامبر) بگو: اوست که شما را در زمین آفرید».

تا اینکه در آیة 30 خطاب به کفّار و مشرکین می‌فرماید:

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِنۡ أَصۡبَحَ مَآؤُكُمۡ غَوۡرٗا فَمَن يَأۡتِيكُم بِمَآءٖ مَّعِينِۢ﴾       [المُلك: 30]

« (ای پیامبر) بگو: مرا پاسخ دهید که اگر آب شما در زمین فرورود پس چه کسی [جُز خدا] برای شما آب روان می‌آورد؟».

چنانکه گفتیم: سورة «مُلک» مکّی است و در آن زمان سخنی از امام و غیبت او در میان نبود و کسی در این مورد با پیامبرص بحثی نداشت تا آیه بفرماید چه کسی برای شما امام جدید می‌آورد؟

* حدیث 22 و 23- در بارة آیة 15 و 16 سورة تَکویر می‌گوید: مربوط به امام غائب است که پس از غیبت مانند شهاب در آسمان فروزان می‌شود!

آیات مذکور چنین است:

﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلۡخُنَّسِ ١٥ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡكُنَّسِ﴾                                      [التکویر: 15و16]

«پس سوگند به ستارگان بازگردنده و غروب کننده و روندگان به برج‌های فروزنده».

چنانکه می‌دانیم اولا ً: سورة تکویر دربارة قیامت است و اینکه پیامبرص دربارة قیامت راست می‌گوید و این اخبار را از فرشتة وحی گرفته و تحت تأثیر شیطان نیست. به عبارت دیگر، سورة مذکور مربوط به اصل «معاد» است و هیچ ارتباطی به امام و امامت ندارد.

ثانیاً: «خُنَّس» و «ٱلۡجَوَارِ ٱلۡكُنَّسِ» به لفظ جمع است و همین می‌رساند که منظور از آیه یک فرد خاصّ نیست در حالی که امام غائب مفرد است.

ثالثاً: این آیات در مکّه نازل شده و اصلاً به امام ـ اعمّ از حاضر و غائب ـ مربوط نیست!

* حدیث 30- سند این حدیث در نهایت ضعف است. عدّه‌ای کذّاب ـ که همگی در این کتاب معرّفی شده‌اند ـ ادّعا کرده‌اند که امام صادقu فرموده: منظور از آیة 8 سورة «مدّثّر» آن است که هنگامی که در شیپور دمیده شود خدا نکته‌ای در قلب امام می‌گذارد و آنگاه به امر خدا امام ظهور می‌کند!! آیة شریفه را در اینجا می‌آوریم:

﴿فَإِذَا نُقِرَ فِي ٱلنَّاقُورِ ٨ فَذَٰلِكَ يَوۡمَئِذٖ يَوۡمٌ عَسِيرٌ ٩ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ غَيۡرُ يَسِيرٖ ١٠﴾                 [المدثر: 8-10]

«پس چون در صور دمیده شود، آن­روز روزی­است دشوار که بر کافران آسان نیست».

طبق معمول می‌گوییم: این سوره اوّلاً: مکّیّ است، ثانیاً: دربارة قیامت است و ربطی به امام و امامت ندارد. ثالثاً: اگر معنای آیه چنان باشد که کذّابین می‌گویند ارتباط آیه با آیات قبل و بعد از بین می‌رود.

چهار حدیث فوق احادیثی بود که در آن با آیات قرآن بازی کرده بودند اکنون می‌پردازیم به بقیّة احادیث باب 137:

* حدیث 16 و 17- «وَشّاء» که با او آشناییم (ص150) در حدیث 16 می‌گوید: ناچار امام غیبتی دارد و البتّه با سی نفر [که همراه او هستند] وحشت و دلتنگی نیست! این حدیث به ضرر متکلّمین شیعه است زیرا با وجود این حدیث باید برای طول عمر سی نفر دلیل بتراشند که حدّاقلّ 29 نفر از آنها امام نبوده بلکه از افراد عادی هستند!! «وشّاء» در حدیث 17 می‌گوید که قبل از قیام امام غائب جنگی میان دو مسجد در می‌گیرد امّا نام دو مسجد را نگفته است! می‌گوییم: چرا امام در حدیث 22 و 23، سال غیبت را دقیقاً بیان می‌کند ولی در این حدیث مبهم‌گویی می‌کند؟!

* حدیث 19- «اسحاق بن عمّار» که قبلاً با او آشنا شده‌ایم (ص 169) می‌گوید: امام دو غیبت دارد که در غیبت اوّل فقط شیعیان مخصوص مکان او را می‌دانند و در غیبت دوّم فقط دوستان مخصوص او!! می‌پرسیم: فرق شیعیان مخصوص با دوستان مخصوص چیست؟!

* حدیث 20- عدّه‌ای کذّاب می‌گویند: امام در جواب این سؤال که مدّعی مهدویّت را چگونه بشناسیم؟ فرموده: از او مسائلی بپرسید که او مثل یک امام جواب آنها را بدهد!! این هم شد ارشاد سائل؟ مردم از کجا بدانند که درست می‌گوید یا نه و آیا جوابش مانند جواب امام است یا خیر؟ زیرا اگر سؤالات معمولی بپرسند که علمای دیگر هم می‌توانند جواب درست بدهند و این دلیل امامت و مهدویّت نمی‌شود و اگر سؤالات عجیب و غریب بپرسند و او جواب بدهد مردم از کجا بدانند درست جواب داده یا از نزد خود پاسخی بافته است؟! اگر مقصود شما آن است که به مسائل غیبی جواب دهد و علم غیب داشته باشد که این موضوع نیز مخالف قرآن است و کسی که به وی وحی نمی‌شود، نمی‌تواند از غیب خبر دهد؟!

* حدیث 21- می‌گوید: همچنانکه پیامبر اکرمص پس از دوران فَترَت و نبودِ پیامبران مبعوث شد (المائدة: 19) امام غائب نیز پس از دوران فترت ائمّه ظهور می‌کند! می‌گوییم: اشکالی ندارد ما این حدیث را می‌پذیریم لیکن شما که مدّعی هستید زمین از حجّت (پیامبر یا امام) خالی نمی‌ماند چگونه در این حدیث برای أئمّه دوران فترت قائل شده‌اید؟!

طبعاً نمی‌توان گفت: منظور عدم ظهور امام است، زیرا این ادّعا من عندی و ناموجّه و بر خلاف ظاهر کلام است. امام فترت أئمّه را همسان فَترَتِ انبیاء دانسته و فترتِ انبیاء قطعاً به معنای عدم ظهور انبیاء نیست. بدیهی است که منظور از فترت رسل نه بدان معنی است که قبل از رسول اکرمص و پس از حضرت عیسیu انبیائی بوده‌اند ولی ظاهر نبوده‌اند. به­همین دلیل می‌گوییم: این­قول که «زمین از حجّت خالی نمی‌ماند»، ادّعایی بلادلیل است (فتأمّل).

* حدیث 24- حدیثی مرسل و بی‌اعتبار است که معنای واضحی ندارد و شارحین کافی از جمله مجلسی طبق معمول برایش وجوهی بافته‌اند که دلیلی برای ترجیح یکی بر دیگری در دست نیست. در واقع شارحین حیران‌اند!

اگر کسی احادیث معتبر رسول خداص را با این قبیل احادیث مقایسه کند به وضوح در می‌یابد که سبک و اسلوب کلام آن حضرت شباهتی به کلام کذّابین ندارد.

* حدیث 25 و 26- عدّه‌ای مجهول از قول امام رضا و امام باقر گفته‌اند که امام غائب کسی است که ولادتش بر مردم معلوم نباشد؟ کسی که ولادتش بر مردم معلوم نباشد و مردم به وجودش علم نداشته باشند چگونه ممکن است حجّت بر آنها باشد؟!

* حدیث 27- مروی است از «هِشام بن سالم» أحمق که حاوی مطلب مهمّی نیست.

* حدیث 28- مرسل است و حاوی مطلب مهمّی نیست.

* حدیث 31- حدیثی ضعیف است که از قول امام باقرu ادعّا کرده هرگاه خدا بر بندگانش خشم گیرد ما را از آنها دور سازد! می‌گوییم: چرا پروردگار زمان حضرت سیّدالشّهداءu بر خلق خشم نگرفت!



[1]- وی در کتاب حاضر معرّفی شده است. ر. ک. صفحه 482.

(*)- درباره امام بودن قرآن رجوع کنید به کتاب حاضر، صفحه 384.

[2]- رجوع کنید به کتاب «تحقیق علمی در احادیث مهدی».