162. باب التّسلیم وفضل المسلِّمین

ردیف خدا و رسول خداص قرار دهند! این ادّعا البتّه محتاج اثبات است، زیرا: در این باب هشت حدیث آمده که مجلسی حدیث 1 و 4 و 8 را ضعیف و حدیث 2 و 7 را حسن و 3 را موثّق و 5 را مجهول و 6 را مرسل و مجهول شمرده است. آقای بهبودی فقط حدیث 2 و 3 را صحیح دانسته است.

حدیث دوّم این باب مسلمین را در برابر قول خدا و رسول خداص به پذیرش و تسلیم دعوت نموده که این موضوع خوشبختانه در جهان اسلام مخالف ندارد ـ ولِلّهِ الحَمد ـ امّا متأسفّانه باید خواننده را توجّه دهیم که کلینی این روایت عالی را در میان روایات دیگری آورده که مضمون آنها محلّ تأمّل است؛ زیرا سایر احادیث این باب ادّعا دارند که هر چه از أئمّه رسید باید بی‌چون و چرا پذیرفته شود. رُوات در واقع خواسته‌اند ائمّه را در

اولاً: اطاعت بی‌قید وشرط از غیرخدا و رسول­خداص محتاج دلیل و بیّنة شرعی است و «البیّنة على المدّعِي».

ثانیاً: همان خدایی که به اطاعت محض از او و رسولش مأموریم در کتابش به پیامبر فرموده: تو و پیروانت باید با بصیرت و دقیق و فکور باشید و کورکورانه تسلیم احدی نشوید و اطاعت محض از غیرخدا و رسول را عبادت و اتّخاذ ربّ و شرک شمرده است[1]. بنا به تعلیم اسلام عزیز، اطاعت از غیرخدا و رسول و پذیرشِ خواستِ آنان باید متّکی به دلیل شرعی باشد. به عبارت دیگر، برای اطاعت از غیر خدا و رسول دلیل و برهان لازم است. قرآن فرموده:

﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ﴾                                                          [الإسراء: 36]

«و آنچه را که بدان علم نداری پیروی مکن».

وبه مخالفین فرموده: اگر راست می‌گویید که سخنتان درست است برهان ارائه کنید

﴿قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾ [البقرة: 111 – الأنبیاء: 24 - النّمل: 64]

«اگر راست می‌گویید برهان خود را بیاورید».

یعنی شما برهان ندارید ولی اگر برهان بیاورید و مغالطه نکنید حتّی پیامبر رأی شما را می‌پذیرد. حتّی خود کلینی در باب 21 کافی (حدیث 5) مدّعی است که حضرت باقر‌العلومu فرموده: اگر چیزی به شما گفتم از من بپرسید: این سخن تو از کجای قرآن است. یعنی: حتّی قول مرا صرفاً از آن‌رو که از جانب من است نپذیرید بلکه وقتی بپذیرید که بدانید سخنم متّکی به قرآن است. و در باب 23 کافی (حدیث 2) مدّعی است که امام صادقu فرموده: حدیث را وقتی بپذیرید که شاهد مؤیّدی از کتاب خدا یا قول قطعی رسول خداص برای آن پیدا کنید و إلا حدیث را نپذیرید و به ناقلش ردّ کنید.

حدیث هفتم این باب با آیاتی از قرآن بازی کرده و مدّعی است مخاطب آیة 64 و65 سورة نساء، حضرت علیu است! برای اینکه کذب ادّعای رُوات را آشکار کنیم دربارة آیات مذکور مطالبی را از تفسیر «مجمع البیان» نقل می‌کنیم، بنا به قول «طبرسی» اکثر مفسّرین می‌گویند: مردی یهودی با یکی از منافقین در موضوعی منازعه و مشاجره داشت. یهودی که می‌دانست رسول خداص در قضاوت رشوه نمی‌پذیرد و به عدالت حُکم می‌کند گفت: اختلاف خود را نزد «محمّد» می‌بریم ولی مدّعیِ مسلمانی نپذیرفت و خواست که فردی غیر از پیامبرص میان آنها قضاوت کند! آیات 60 به بعد سورة «نساء» با عنایت به این واقعه نازل شد.

سپس دربارة آیة 64 می‌گوید: منظور از ظلم به نفس در آیة مذکور آن است که آنان با کفر و نفاق خویش و عدم پذیرشِ داوریِ پیامبرص که در واقع انکار حقّانیّت و عدالت آن حضرت و توهین به وی بود، در واقع به خود ستم کردند و اگر با حال توبه و با نیّت قبولِ داوری تو نزدت می‌آمدند تا از خدا آمرزش بخواهند و این پیامبرص نیز برای آنان از خدا آمرزش می‌خواست، خداوند را توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند. «طبرسی» تصریح می‌کند که آیه چنانکه عادت عرب است از لفظ مخاطب در ﴿جَآءُوكَ﴾ به لفظ غائب ﴿وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ بازگشته است.

چنانکه ملاحظه می‌شود، «طبرسی» مرجع ضمیر «كَ» در فعل ﴿جَآءُوكَ﴾ را پیامبرص می‌داند. وی با اینکه غالباً مرویّات کلینی را در تفسیر خود نقل می‌کند امّا در این مورد به هیچ وجه به این روایت اعتناء نکرده است.

رُوات کلینی به امام باقرu افتراء بسته و آیة قرآن را تحریف نموده و ادّعا کرده که خدا حضرت علی را مخاطب قرار داده و چنین فرموده است: «وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا. فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ فیما تعاقدوا علیه لئن أمات الله محمّداً ألاّ یردّوا هذا الأمر في بني هاشم ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ علیهم من القتل أو العفو وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا»!! البتّه نقل چنین حدیثی از احمقی مانند «علیّ بن ابراهیم» که به تحریف قرآن معتقد بوده است، عجیب نیست.

حدیث هشتم با آیة 18 سورة «زُمَر» بازی کرده و مشابه حدیث اوّل باب 18 است، بدانجا مراجعه شود.



[1]- رجوع کنید به مطالبی که در باب 19 کتاب حاضر گفته‌ایم (ص 210).