37. باب أنّه لا یعرف إلا به

این باب مشتمل بر سه حدیث است که اولی مجهول و دومی مرسل و سومی مجهول است. امّا هر دو «محمدباقر» حدیث سوم را پذیرفته‌اند!

* حدیث 1- بنا به این حدیث امیرالمؤمنین علیu فرمود: خدا را به واسطة خودش بشناسید و پیامبر را با رسالتش بشناسید و اولی‌الامر را به امر به معروف و عدل و احسان او بشناسید.

کلینی جملة «خدا را به واسطة خودش بشناسید» را به صورتی ناصحیح معنی کرده زیرا می‌گوید: این جمله به معنای آن است که خدا اشخاص و انوار و جواهر و اعیان را خلق کرده، در صورتی که نامی از اشخاص و انوار و جواهر و اعیان در کلام نیامده بلکه معنای صحیح آن، بدون بافندگی، چنین است: همان‌طور که پیغمبر را باید از پیامها و مطالبی که آورده، شناخت، اگر خرافات آورده، کذاب است و اگر معجزه و دین موافق با عقل و مطابق با فطرت و عدالت و قابل عمل و حقایق و مطالب صحیح آورده، پیغمبر واقعی است و همان‌طور که اولی‌الامر را ـ که به فارسی فرمانده و فرماندار می‌توان گفت ـ باید از اوامرش شناخت که لیاقت فرماندهی دارد یا خیر؟ اگر به معروف امر و از منکر نهی کرد و کارهای او مطابق عدل و احسان بود، او به واقع والی و فرماندار است. به همین ترتیب باید خدا را به معرّفی خودش شناخت نه به معرّفی بندگان. مثلاً فلاسفه خدا را «علّت العِلَل» و یا «مصدر اوّل» معرّفی کرده‌اند، امّا این معرّفی دقیق و تام نیست زیرا علت در ایجاد معلول مضطر است، امّا خدا چنین نیست. خداوند «مصدر» هم نیست زیرا از ذات او چیزی صادر نمی‌شود بلکه ایجاد او «لا مِن شیء» است. معرّفی عرفا و شعرا نیز صحیح نیست زیرا خدا را وجود عام و مطلق و یا وجود کلّی معرفی کرده‌اند که مفاهیمی ذهنی است و وجود خارجی ندارد. چنانکه گفته‌اند: «الکلي لا یوجد فی الخارج إلا بوجود أفراده = کلی در خارج وجود ندارد مگر به وجود افرادش». پس خدا وجودی است غیر از مخلوقاتش و وجودش با وجود ممکنات جمع نمی‌شود یعنی سرایت در ممکنات ندارد. خدا خود را به عنوان مطلق یا علّت یا مصدر معرفی نکرده و برخلاف شعرا خود را معشوق معرّفی نفرموده. پس باید خدا را چنانکه خودش فرموده معرّفی کرد، زیرا هیچ بنده‌ای به ذات و صفات او احاطه ندارد و ذات خدا درک نمی‌شود. چیزی را که بندگان درک نکرده و بدان احاطه ندارند چگونه وصف می‌کنند؟ پس خدا باید صفات و اسماء و نحوة عبادت خود را توسّط وحی به بندگان بیاموزد و خود مُعَرِّفِ خود باشد. پس معنای جملة «خدا را به واسطة خودش بشناسید» همان است که در دعای صباح از امیرالمؤمنین آمده که عرض می‌کند: «یا مَن دَلَّ عَلى ذاتِهِ بذاته = ای آنکه خودش [بندگان] را به خویش هدایت و رهنمایی فرموده». در خبر دوّم همین باب نیز از قول امام آمده که: «خدا را شناختم به آنچه که خودش خویشتن را معرّفی فرموده» (بما عَرَّفني نفسه). این جمله در واقع شرح جملة «اعرفوا الله بالله» است.

امّا نکتة دیگری که باید به پیروان کلینی تذکّر داد، این است که امام در این حدیث می‌فرماید: «أولي الأمر» را به امر به معروف و عدالت و احسانش بشناسید و نفرموده به نص الهی و نصب پیامبر بشناسید و نفرموده به احادیث و کلمات علماء. شما چرا این خبر را نادیده گرفته‌اید؟ معلوم می‌شود مریدان کلینی اگر حدیثی مطابق خرافاتشان نباشد، بدان اعتنا نمی‌کنند.

* حدیث 2- مجلسی می‌گوید: مرسل است. اما بقیّة رُوات حدیث از جمله برقی قابل اعتماد نیستند و «علیّ بن عُقبَه» نیز مجهول است. باید دانست که پدر «عقبه» از اصحاب امام حسینu و جدّ «عقبه» از اصحاب رسول خداص بوده است. امّا خودش معلوم نیست که چه وصفی داشته و از اصحاب کیست. ممقانی اشتباهاً گمان کرده که «علیّ بن عقبه» خود از اصحاب پیامبر بوده است!. متن حدیث اشکالی ندارد.

* حدیث 3- سندش مجهول و به نظر ما با وجود «صفوان بن یحیی» بی‌اعتبار است. وی حدیث اوّل باب 51 را روایت کرده که پیداست فاسدالعقیده و جبری مسلک بوده، همچنین حدیث نخست باب 71 را نیز نقل کرده که بطلان آن ـ چنانکه خواهد آمد[1] ـ آشکار است و می‌توان فهمید که وی از نقل هیچ خرافه‌ای اباء ندارد.



[1]- ر. ک، صفحه 329، کتاب حاضر.