50. باب معاني الأسماء واشتقاتها

این باب مشتمل بر دوازده حدیث است که مجلسی حدیث 5، 10 و 12 را صحیح و آقای بهبودی فقط حدیث 5، 6 را صحیح دانسته است. حدیث دوم این باب همان حدیث دوم باب 28 است که در اینجا تکرار شده است.

* حدیث 1- سندش به قول مجلسی ضعیف است. متن آن نیز بهترین گواه بر بی‌اعتباری آن است. «عبدالله بن سِنان» می‌گوید: امام صادقu در تفسیر بسم الله الرّحمن الرّحیم فرمود: باء به معنای بهاءالله و سین، سناء الله و میم مجدالله است!! باید گفت: قرآن به زبان عربی مبین و به زبان قریش نازل شده و باء حرف جرّ است که بر اسامی دیگر نیز وارد می‌شود و متعلّق به فعل مقدّر مناسبی از مصدر ابتداء یا تبرّک است (از قبیل أبتديء، نبتديء یا نتبرّك و.....). دیگر آنکه اگر قرار است که حرف باء اشاره به چیزی باشد چرا «باء» اشاره به «بصیر» و «سین» اشاره به سمیع نباشد؟! و قس علی هذا.

دیگر آنکه جاعل حدیث عربی نمی‌دانسته و إلا باید می‌دانست که اوّلاً لفظ «باسم» استثناءً و برای احترام به روش کتابت قرآن و فقط در عبارت «بسم الله الرّحمن الرّحیم» جایز است که بدون همزه نوشته شود ولی در موارد دیگر نمی‌توان آن را بدون همزه نوشت و باید به صورت باسم نوشته شود. به هر حال اسم دارای «همزه» است ولی جاعل فراموش کرده برای همزة اسم، معنایی بتراشد. ثانیاً: می‌پرسیم: اگر لفظ «اسم» مضاف کلمه‌ای غیر از «الله» قرار گیرد آیا باز هم معنایش بهاءالله و سناءالله و مجدالله است؟!

مخفی نماند که حتّی بافنده‌ای چون ملاصدرا نتوانسته توجیهی برایش ببافد و اعتراف کرده که عقل به مطالب این روایت راهی ندارد!![1]

* حدیث 2- به حدیث دوم باب 28 مراجعه شود.

* حدیث 3- راوی آن «قاسم بن یحیی» کذّاب فاسد الدّین است که روایت اول همین باب را همو نقل کرده است. متن آن نیز خالی از اشکال نیست. زیرا الله را به معنای مستولی دانسته که صحیح نیست. آری، خداوند مستولی هست امّا لفظ الله به معنای مستولی نیست.

* حدیث 4- راوی آن «سهل بن زیاد» کذّاب است و مجلسی آن را ضعیف دانسته است. ذیل حدیث نیز به قول مجلسی مرسل است.

* حدیث 5- هر دو «محمّدباقر» این حدیث را صحیح دانسته‌اند. متن آن نیز بلااشکال است.

* حدیث 6- به قول مجلسی مجهول است امّا جناب بهبودی آن را صحیح دانسته است؟!

* حدیث 7- مجلسی گوید: مرفوع است. علاوه بر این «ابوهاشم جعفری» هم راوی خرافات است[2].

* حدیث 9 و 8- حدیث هشتم به قول مجلسی ضعیف و حدیث نهم مجهول است. در روایت نهم «جمیع بن عمیر» مهمل است. متن هر دو حدیث بلااشکال است ولی به سبب معیوب‌بودن سندشان نمی‌توان آنها را با اطمینان به امام نسبت داد.

* حدیث 10- سند آن به وجود فاسدالعقیده‌ای چون «محمّد بن عیسی بن عُبَید»[3] ضعیف است. هشام بن الحکم نیز قائل به جسمیّت خدای تعالی است[4]. متن حدیث نیز چندان مناسب بیان نشده زیرا می‌گوید: از امام دربارة «سبحان الله» پرسیدم، فرمود: «أنفه الله» یا «أنفه لله» یعنی عزّت و کبریای خدا یا عزّت و کبریا برای خداست. به جای آنکه بگوید: لله العظمة یا لله العزّة والکبریاء، تعبیر «أنفه» را استعمال کرده که به بشری می‌گویند که مغرور و به اصطلاح دماغش پر باد است و این تعبیر مناسب خداوند متعال ـ جلّ ذکره ـ نیست.

* حدیث 11- متن آن بلااشکال است امّا سند آن به قول مجلسی ضعیف است. یکی از رُوات آن «احمد بن مهران» خرافی است[5] که در حدیث چهارم باب 177 کافی با قرآن بازی کرده[6] و مدّعی است که امام کاظمu به یک نصرانی دربارة آیة 2 و 3 سورة مبارکة «دخان» فرموده: مقصود از ﴿حمٓ﴾، پیامبر اسلامص است که در کتاب نازل شده بر حضرت هودu از حروفش کاسته شده [و میم و دال آن ذکر نشده] و منظور از ﴿ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ﴾ حضرت علیu و از ﴿لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍ﴾ حضرت فاطمه‘ است. می‌گوییم: اینکه نام پیامبر اسلام فقط با دو حرف وسط آن (ح) و (م) در کتاب حضرت هودu بیاید چه فایده‌ای برای امّت آن حضرت داشته است؟

ثانیاً: کتابی که علیّ بن ابی‌طالب را با لفظ کتاب مبین و حضرت زهرا را با لفظ لیلة مبارکة یاد کند، کتاب رمز است نه کتاب مبینِ هدایت. دیگر آنکه چرا ایمان به علیu که از اصول تشیّع است در باطن کتاب ذکر شده و در ظاهر کتاب اثری از آن نیست؟ چرا بیان این حقیقت از مخاطبین ظاهر قرآن دریغ شده است؟ ملاحظه کنید چگونه با قرآن بازی کرده‌اند. دیگر آنکه نصرانی از کجا فهمید که امام در توضیح باطن آیه درست گفته یا نه؟!

* حدیث 12- سند آن به واسطة «سهل بن زیاد» کذّاب ضعیف است[7] اما مجلسی آن را صحیح دانسته‌ است! متن آن نیز عاری از عیب نیست زیرا راوی از معنای «واحد» پرسیده، امّا امام در جواب سخنی گفته که به سؤال مربوط نیست. امام فرموده: «إجماع الألسن علیه بالوحدانيّة» یعنی: همة زبان‌ها به وحدانیّت او اقرار و اتّفاق دارند. امّا معلوم نکرده معنای «واحد» چیست؟! به راستی آیا راویان این اخبار دوستدار امام بوده‌اند؟



[1]- از اینگونه روایات در کتب ما کم نیست. از جمله در روایتی آمده است که علیu فرموده: من نقطه «باء» بسم الله هستم!! گرچه جاعل روایت نمی‌دانسته که خط کوفی که در زمان امیرالمؤمنینu رائج بوده نقطه نداشته و هنوز در زمان آن امام برای «باء» یک نقطه اختیار نشده بود و ممکن نیست امام چنین سخنی گفته باشد، امّا من به راویان این اخبار و مروّجین امثال این روایت می‌گویم: به راستی افکار شما خیلی بلند و اکتشافات شما بسیار مفید است! غربیان از آهن، موشک و قاره‌پیما می‌سازند و سفینه فضایی و قمر مصنوعی به فضا می‌فرستند، ویروس کشف می‌کنند و روز به روز از مسلمین قدرتمندتر می‌شوند و آنان را تحت سلطه خود می‌گیرند اما شما از «باء» بسم الله «بهاء» و از نقطه آن علیu می‌سازید!

[2]- ر. ک. صفحه 120 همین کتاب.

[3]- ر. ک، ص 215 همین کتاب.

[4]- او را در صفحه 116 و 298 کتاب حاضر معرّفی کرده‌ایم.

[5]- او را در صفحه 159  کتاب حاضر معرفی کرده‌ایم.

[6]- این تنها روایتی نیست که در آن با قرآن بازی کرده بلکه 10 روایت باب مفتضح 165 کافی نیز از منقولات اوست.

[7]- برای آشنایی با او رجوع کنید به صفحه 78 کتاب حاضر.